Web Analytics Made Easy - Statcounter

اعتراضات دی ماه ۹۶ یک ساله شد. با اینکه بخش‌های مختلف حاکمیت حق اعتراض مردم را به رسمیت شناخته بودند، اما برخی معتقدند تا امروز تغییر ملموسی که پاسخی به اعتراض‌های مردم باشد، دیده نشد. حتی طرح تعیین یک مکان خاص برای تجمعات مردم هم به جایی نرسید. از این‌رو بار دیگر باید پرسید معترضان چه کسانی بودند؟ پایگاه طبقاتی و اجتماعی آنان چه بود و خواسته هایشان چه؟ دکتر تقی آزاد ارمکی می‌گوید معترضان، زندگی می‌خواستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آفتاب‌‌نیوز : برای همین هم اعتراضات بیشتر در شهر‌های حاشیه‌ای دیده شد؛ شهر‌هایی که بعضاً به قافله زندگی خواهی پیوسته بودند. استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران اضافه می‌کند که حوزه سیاسی، ناکارآمد شده و اساساً از پاسخ به مطالبات حوزه اجتماعی ناتوان است. برای همین است که مردم مسیر و زندگی خود را دنبال می‌کنند و آنچه سیاست نمی‌تواند به آنان بدهد، خودشان می‌سازند. در ادامه گفتگوی تقی آزاد ارمکی با روزنامه ایران را می‌خوانید:
در تحلیلی درباره اعتراضات دی ماه، آن را یک رویداد اجتماعی دانستید که در یک متن اقتصادی روی داد و نتایج سیاسی به دنبال داشت. امروز که یکسال از این واقعه گذشته است، ارزیابی شما از آن چیست؟به‌طور کلی جامعه ایران، یک جامعه بازشده متکثر در سطوح متفاوت است. به همین دلیل من ایران را یک جامعه ناهموار قلمداد می‌کنم که اتفاقاً بدشکل هم هست. امور این جامعه هم متمرکز نیست. به عنوان مثال همه امور آن در شهر تهران نیست، این جامعه ناهموار، متکثر هم شده است. به عنوان مثال، بخش شرقی ایران از غرب و شمال و جنوب آن متفاوت است. وقتی جامعه متکثر و ناهموار است، انتظار هر نوع حادثه‌ای در هر جای آن می‌توان داشت، زیرا نیرو‌های اجتماعی صورتبندی‌های متفاوتی پیدا کرده‌اند و در این شرایط، هر پدیده یا اتفاقی، نارضایتی یا حادثه‌ای می‌تواند دستمایه اعتراضی قرار بگیرد. هدف این اعتراض‌ها هم این است که بگویند ما هستیم و هم هویت متفاوت خود را اعلام کنند. ضمن این‌که باید توجه داشت جامعه زنده متکثر ناهموار که همگون نیست، بسیار متفاوت است با جامعه همگون تمرکزگرایی که گروه‌های مرجع ثابتی دارد و نظام سیاسی می‌تواند بر آن حکم یا مدیریت کند. در این شرایط، وقتی حوزه سیاسی جامعه را به کنش‌های سیاسی مخالف و موافق دعوت می‌کند و از او دعوت می‌کند اعتراض کند، این اعتراض می‌تواند معطوف به امر سیاسی هم بشود. سوی دیگر ماجرا هم این است که در ۱۵-۱۰ سال گذشته، حجم نیازها، انتظارات، خواسته‌ها و امیال جامعه نسبت به گذشته هزاران برابر شده است، آن هم در شرایطی که پاسخی متناسب با ظرفیت‌های اقتصادی جامعه هم داده نمی‌شود. به همین دلیل جامعه ناراضی متولد شد، این طور نیست که این جامعه فقط از حکومت ناراضی باشد، از خودش هم ناراضی است، از همسایه‌ها، از پدر و مادرش هم ناراضی است. این انتظارات چطور خلق شد؟انتظارات از آنجا خلق شد که میان انتظارات، آرزو‌ها و نیاز‌های جامعه با واقعیت‌هایش هیچ تناسبی وجود ندارد. در ۳-۲ دهه اخیر هرچه آرمان در جهان بود به جامعه تلقین کردیم، هر ابزاری که برای رشد و ارتقا نیاز بود در اختیار آن قرار دادیم، اما همین جامعه از ظرفیت و زمینه‌ای که این ابزار‌ها را معنا کند یا از آن استفاده کند، محروم و دچار محدودیت است. افزایش جمعیت تحصیلکرده در ایران مثال خوبی است. وقتی فرد تحصیل می‌کند، اما شغلی متناسب با آن ندارد و نمی‌تواند زندگی خود را بسازد، شما چنین آدمی را ناراضی کردید. یا کسی که به زندگی در شهر دعوت می‌شود، علاوه بر این‌که روستا‌ها را نابود کردیم، نتوانستیم اقتضائات زندگی شهری مانند تفریح، مسافرت و خانه و خودرو را به او بدهیم. معنای دیگر این نارضایتی این است که میان توسعه اقتصادی و توسعه اجتماعی و فرهنگی تناسبی وجود نداشته است. به همین دلیل معتقدم زمینه اعتراضاتی که در جامعه ایرانی افتاده، اجتماعی است، اما این اعتراضات در متن اقتصادی رخ داده است؛ به عبارت دیگر، شکل بیان آن اقتصادی است، وقتی اعتراضات دچار مرور زمان می‌شود، یعنی بیشتر از یک روز و چند روز می‌شود، حرف‌ها و شعار‌ها عوض می‌شود. این حرف‌ها به همان خواسته‌ها باز می‌گردد، یعنی می‌خواهد زندگی بهتری داشته باشد، می‌خواهد رفتار حکومت عوض شود، می‌خواهد مدیریت جامعه تغییر کند، یعنی دنبال تغییرات دیگری می‌گردند. این مرحله نهایی است که اعتراضات نتیجه سیاسی می‌دهد. آدم‌هایی که در اعتراضات بودند حرف‌های سیاسی زدند، درعین حال دیگران هم تعبیر‌های خاص سیاسی از این حرف‌ها کردند. اینجا است که نکته مورد اشاره رهبری معنی پیدا می‌کند. به این معنی که ناگهان می‌بینیم برانداز‌ها حاضر می‌شوند و مسیر حرکت‌های سیاسی را تغییر می‌دهند، اما اساساً این اتفاق، یک اتفاق اجتماعی در متن اقتصادی است که نتایج سیاسی دارد. امروز که یک سال از آن اعتراضات گذشته، ما چه داوری نسبت به آن داریم؟این اعتراضات طبیعی بود، زیرا این مسأله همچنان در همه جای جامعه ایرانی رها و جاری است. ما مردم منتظر، آرزومند و نیازمند آگاه داریم، اما موقعیت‌هایی که در آن سازوکار‌های عملیاتی اقتصادی وجود دارد، هیچ گاه متناسب با آن نیاز‌ها و آرزو‌ها نیست. یک نشانه این وضعیت را در گرانی دلار و مسکن دیدیم. چرا مردم عادی ایران باید دلار بخرند؟ به این دلیل که انتظارات زیادی ایجاد کردیم، اما سیستم در پاسخ به این انتظارات ناتوان است، به همین دلیل تمام جمعیت ایران به کنشگران فعال در عرصه عمل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تبدیل می‌شوند. به همین دلیل می‌بینیم ۸۰ تا ۹۰ درصد مردم در انتخابات رأی می‌دهند، اما ۸۰ تا ۹۰ درصد مردم هم می‌خواهند دلار، طلا، خودرو و خانه بخرند. شما مشارکت مردم در انتخابات را «مشارکت در تعیین سرنوشت» توصیف کردید، یعنی هر بار یک انتخاب بزرگ اتفاق می‌افتد. چنین انتخابی تعیین سرنوشت است، به این دلیل که دموکراسی و انتخابات با ۱+۵۰ درصد مشارکت تعیین می‌شود، اما مشارکت ۹۰-۸۰ درصدی، دارای پوپولیسم است، یک نوع ویرانگری است؛ چراکه در این رویکرد یکی اسطوره می‌شود و طرف مقابل آدم بد. زمانی احمدی‌نژاد آدم بسیار خوبی شد، هاشمی شد آدم بسیار بد، زمانی هم خاتمی شد آدم خیلی خوب، ناطق شد بسیار بد. اما اگر مکانیزم ۱+۵۰ درصد حضور حاکم شود، رقابت‌ها مدنی خواهد بود و آدم‌های بازنده هم فردای بازی همچنان مشارکت خواهند داشت، نه این‌که از بازی حذف شوند. این حذف و این سطح از مشارکت‌ها، برای جامعه‌ای است که انتظار داریم برای بازی فعالیت زیادی از خود نشان بدهد و اساساً بسیار زیاد از جامعه دعوت می‌کنیم، اما از آنجایی که، چون سیاست ما بازی دو روزه است و انتخابات و دموکراسی‌خواهی ما انتخابی دو سه روزه است، وقتی زمان زندگی اجتماعی فرا می‌رسد و مردم گیر می‌کنند، احساس می‌کنند هیچ کس با آنان نیست و حس تمام عیار تنهایی به آنان دست می‌دهد. وقتی هم مردم تنها شدند، نابودگری و تخریب را آغاز می‌کنند، هم تخریب خود و هم دیگران. شما در جایی هم گفتید که جامعه از امر سیاسی منفک شده است. جامعه ۶ ماه قبل از اعتراضات در انتخابات شرکت کرد، چطور دی ماه احساس می‌کند از سیاست منفک شده؟جامعه در انتخابات حاضر نشده بود تا مشارکت مدنی از خود نشان بدهد، آمده بود تا به کسی «نه» بگوید، آمده بود تا عقده‌گشایی کند؛ بنابراین باز هم به حس تنهایی باز می‌گردد، تا تعلق به سرزمین یا تعلق به یک گروه حزبی. به همین دلیل هم هست که رأی‌دهندگان به روحانی، چندی بعد معترض روحانی می‌شوند، یا همه کسانی که به احمدی‌نژاد رأی می‌دهند، بعد معترض او می‌شوند. درصورتی که در یک فرآیند دموکراتیک، دست‌کم اکثریت رای دهندگان باید وفادار بمانند، اما به جامعه نگاه کنید، گویی هیچ کس در انتخابات شرکت نکرده است. این به این خاطر است که حوزه سیاست، حجیت خود را از دست داده است. حوزه سیاسی قابلیت و توانایی ساماندهی حوزه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را ندارد. جامعه به این نتیجه رسیده که حوزه سیاسی نمی‌تواند این حوزه‌ها را مدیریت کند و چه بسا اگر مداخله بکند، کار را خراب‌تر می‌کند. به همین دلیل، چون امر سیاسی در ایران به یک معنا تعطیل شده است، همه توجهات مردم به حوزه فرهنگ، جامعه و اقتصاد معطوف شده است. آیا اعتراضات دی ماه باعث شد که حوزه سیاسی به این مسائل توجه کند؟اصلاً. هیچ رفتاری را تغییر نداد. چه چیز را تغییر داد؟ آیا نگاه به جامعه را تغییر داد؟ آیا از خود انتقاد کرد؟ به کدام گروه اجتماعی اهمیت داد؟ برخی تصور می‌کنند حوزه امنیت و انتظامی انرژی زیادی دارد و می‌تواند جامعه را کنترل کند، درحالی که این بخش‌ها هزینه کرده و خسته و افسرده شده‌اند، به همین دلیل سطح امنیتی انتظامی جامعه پر تغییر و پرهزینه شده است. غیر از این، چه بخش‌هایی تغییر کرده است؟ در مدیریت کشور هیچ تغییری دیده نمی‌شود. تغییر نگاه به جامعه هم صورت نگرفت که بله، باید مردم را به رسمیت شناخت. گفتید که جامعه نقطه‌ای نیست و کنش‌های آن پیوسته است. بی اعتنایی حوزه سیاسی چه پیامدی دارد؟جامعه در ساحت‌های دیگر مقاومت می‌کند. یک وقتی به خیابان می‌آیند و اعتراض می‌کنند، زمانی دیگر دلار می‌خرند. ببینید که حتی یک نفر به گردشگری داخلی توجه نمی‌کند، همه به دوبی می‌روند، نشد ترکیه، نشد تاجیکستان. این همان نیرویی است که حوزه سیاسی به آن توجه نمی‌کند و این نیرو هم چنین بازی را از خود نشان می‌دهد. اگر اجازه داده نشود که این نیروی اجتماعی به نیاز خود پاسخ بدهد، به یک نیروی مخرب تبدیل می‌شود. در این صورت آیا حوزه سیاسی می‌تواند با آنان مقابله کند؟ آیا می‌تواند با همه کسانی که دلار یا خانه می‌خرند، مقابله کند؟ جامعه به دنبال چیست؟ دغدغه اساسی این نیرو در جامعه ایرانی، زندگی است. جامعه از رادیکالیسم سیاسی عبور کرده است. نیرو‌هایی که بازیگر اصلی هستند و ظرفیت‌های جامعه را فعال‌سازی می‌کنند، هدفشان براندازی و عبور از ایران و نظام سیاسی نیست، مسأله اصلی آنان بهره‌گیری از وضعیت و مواهب موجود است؛ یعنی زندگی کردن. به همین دلیل گفتید که اکنون بهترین فرصت برای جمهوری اسلامی است؟این بهترین فرصت هم برای جمهوری اسلامی و هم برای جامعه است. بهترین فرصت برای جمهوری اسلامی است، زیرا همه افراد جامعه می‌خواهند در قالب همین ساخت سیاسی، زندگی کنند. البته این ساخت سیاسی باید تغییراتی بکند تا امکان زندگی کردن بهتر در آن فراهم شود، از جمله اینکه گوش شنوا داشته باشد. جامعه ایرانی به یک موقعیت اساسی رسیده، می‌گوید من همه ابزار‌ها برای زندگی کردن را در اختیار دارم و می‌خواهم زندگی کنمٰ بدون هزینه‌های سنگین به شهر آمدم، بدون خون‌ریزی با جامعه جهانی آشتی کردم، از دین و ملیت خود هم عبور نکرده ام. این جامعه نمی‌گوید دینم را کنار می‌گذارم، نمی‌گوید از ملیت خود عبور می‌کنم، می‌گوید همه ابزار‌های مدرن شدن را هم دارم، آگاه هستم، تخصص دارم، خودم بچه هایم را به دانشگاه و به کلاس موسیقی می‌فرستم، مردم می‌گویند ما همه ابزار‌ها برای زندگی کردن را در اختیار داریم و می‌خواهیم زندگی کنیم. اما به مردم گفته می‌شود نباید از این ظرفیت‌ها استفاده شود. در دوره‌ای از تاریخ این سرزمین، رژیمی مانند پهلوی اول آمد که تلاش کرد مردم را به آداب مدرن وا دارد، اما حالا مردم خودشان کار‌های خودشان را به عهده گرفتند، خودشان تحصیل شان را به عهده گرفتند و بسیاری کار‌های دیگر، حال چرا جامعه نباید از ظرفیت‌هایی که دارد و برای آن هزینه هم دارد، استفاده کند؟ وقتی می‌گویم اکنون یک دوره طلایی و یک شرایط استثنایی برای مردم و نظام است، از این جهت است، از این جهت که همه چیز آماده است، همه آماده‌اند، نه برای تغییر، بلکه برای زندگی کردن. مردم هرآنچه لازم بود، هزینه تغییر را داده‌اند، دیگر نمی‌خواهند تغییرات عمده صورت بگیرد. کسی که از یک جامعه حاشیه‌ای آمده و در مرکز کشور قرار گرفته، نمی‌خواهند دیگر هزینه دیگری بدهند و همه چیز را از صفر شروع کنند، می‌خواهند از آن استفاده و زندگی کنند. اما متأسفانه حوزه سیاسی مختصات این زندگی را درک نمی‌کند و آن را نمی‌خواهد. شما در جایی گفتید که امر سیاسی دچار فروپاشی شده است، سؤال این است که در این صورت، در این محیط دچار فروپاشی شده، چه بازی در جریان است؟دارد بخش‌هایی را در خود جابه‌جا می‌کند که فاقد حیات است. به عبارت دیگر، چون نمی‌تواند به حوزه اجتماعی پاسخ دهد، دارد مرده کشی می‌کند، یعنی مدام بخش‌هایی از خودش را جابه‌جا می‌کند. به همین دلیل می‌بینیم که آدم‌ها می‌آیند و می‌روند، جریان‌ها از حیز انتفاع ساقط می‌شوند، افشاگری اتفاق می‌افتد، گویی مانند یک جامعه در حال مرگ، مدام دارد مرده کشی می‌کند. لیدر یک جریان سیاسی از بین می‌رود، فساد فرد و جریان دیگری برملا می‌شود. گویی این حوزه مشغول خودش شده است. حوزه سیاسی مشغول خودش است، جامعه چه می‌کند؟جامعه دارد کار خودش را انجام می‌دهد. اما چون هزینه بازی جامعه و اقتصاد، زیاد است، این جامعه احساس خستگی و تنهایی می‌کند. اما اگر عناصر مدنی یا ساحت نهادی جامعه قوی بود، این همه هزینه بر تک تک آدم‌های جامعه تحمیل نمی‌شد. به نهاد آموزش و پرورش نگاه کنید، اگر به جای مدیران و سیاستمداران، معلمان هدایت آموزش و پرورش را در اختیار داشتند، هزینه آموزشی جامعه تا این اندازه زیاد نمی‌شد یا ماجرای مؤسسات آموزشی پیش نمی‌آمد، بخش‌هایی که خود فشار دیگری بر گرده مردم شده‌اند. امروز نهاد آموزش و پرورش بلاتکلیف است. حوزه اقتصاد و فرهنگ هم دچار چنین معضلاتی ا. ست. تنها نهادی که ایستاده و دارد جانفشانی می‌کند، نهاد خانواده است. شما ایران را جامعه‌ای ناهموار توصیف کردید، آیا می‌شود گفت: کسانی که به خیابان آمدند، متعلق به مناطق پایین‌تر این ناهمواری بودند؟این معترضان مربوط به حوزه‌ها و شهر‌هایی بودند که به مراتب دیرتر از سایر نقاط ایران اعلام کردند می‌خواهیم زندگی کنیم. به‌همین دلیل در این اعتراضات، شاهد فعالیت شهر‌هایی دورتر از شهر‌های مرکزی بودیم، شهر‌هایی که انتظار نداشتیم فعال شوند، اما این‌ها نشان داد که به‌تازگی مسأله زندگی در آن‌ها ظهور کرده است. این معترضان در این شهر‌های جدید می‌گویند نمی‌توانیم زندگی کنیم، تنگنا وجود دارد، ابزار‌های زندگی نیست، بیکاری هست، مشاغل بلاتکلیف است، کارخانه‌ها تعطیل می‌شود و آدم‌ها بیکار می‌شوند. در این صورت، چرا نباید انتظار داشته باشیم که مردم اعتراض کنند؟ چرا نباید اعتراض را طبیعی قلمداد کنیم؟ وقتی هم که اعتراض می‌کنند، می‌گوییم اجنبی است. وقتی در هر خانه‌ای حداقل یک معتاد و یک بیکار وجود دارد، یا یک دختر مطلقه، چنین جمعی بجز فغان و درد، چیز دیگری ندارد؟ ضمن اینکه کسی نیست تا از او حمایت کند. چه کسی در کشور از یک زن مطلقه یا یک آدم معتاد حمایت می‌کند؟ چه کسی از یک بیکار حمایت می‌کند؟ هیچ کس نیست و همه این حمایت‌ها به عهده خانواده انداخته شده است. وقتی از بی‌مسئولیتی نهاد سیاسی صحبت می‌کنیم، یعنی در یک وضعیت طبیعی انتظار می‌رود حوزه سیاسی سراغ این افراد برود و بگوید ما از تو حمایت می‌کنیم تا تو سراغ خطا‌های دیگر نروی، آیا چنین حمایتی هست؟ نه تنها نهاد‌ها کارآمد نیستند، بلکه مسئولیت‌پذیری هم وجود ندارد. مثالش، معتادان، بیکاران و کسانی هستند که طلاق گرفتند. کارمندان و کارگرانی اخراج می‌شوند، کجا از آنان حمایت می‌کند و آنان را برای بازگشت به کار آماده می‌کند؟ کجا هست؟ شما پیشتر هم اشاره کردید که، چون کسی در جامعه مسئولیت نمی‌پذیرد، جامعه احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کند. این تنهایی چه صورتی دارد و چگونه بروز و ظهور می‌کند؟همه مسئول ایدئولوژی هستند و کسی مسئولیت نمی‌پذیرد. چه چپ و چه راست، همه مسئول خودشان هستند. اینکه در جامعه ایرانی توسعه و اثرگذاری قدرتمند نهاد‌های مدنی وجود ندارد، ناشی از این است که نهاد‌های مدنی بسرعت نهاد‌های رسمی و دولتی می‌شوند. اکنون کدام انجمن در ایران بدرستی کار می‌کند؟ انجمن‌ها همه دولتی و حکومتی شده‌اند، به این دلیل که یا می‌میرند یا به مرکز قدرت و منفعت طلبی تبدیل می‌شوند و، چون حوزه سیاسی اجازه نمی‌دهد مسئولیت‌پذیری اشاعه پیدا کند، چون خودش مسئولیت پذیر نیست، هرکسی که کار مدنی مسئولیت پذیر انجام دهد را به‌عنوان یک توطئه قلمداد می‌کند. به‌همین دلیل است که ما با فقدان مسئولیت‌پذیری در جامعه و سیاست مواجه هستیم که باعث تعطیلی کار‌ها شده است و این بی‌پناهی را تشدید می‌کند. هم می‌گویید که حوزه سیاسی قادر به پاسخگویی نیست و هم می‌گویید که حوزه اجتماعی نمی‌خواهد از حوزه سیاسی عبور کند. این دو چطور قابل جمع است؟ اصلاً حوزه سیاسی نمی‌تواند بشنود. گاهی حوزه سیاسی قدرتمند عمل می‌کند، حوزه اجتماعی هم قوی عمل می‌کند، در این صورت میان این دو نزاع صورت می‌گیرد. اما اکنون حوزه سیاسی قدرت ندارد پس جامعه از چه چیزی عبور کند؟ جامعه می‌گوید نظامی که فکر می‌کند مقتدر است، ولی فروریخته، بهتر است تا اینکه نظام سیاسی درست کنم که تازه می‌خواهد اقتدار خود را اعمال کند. جامعه می‌گوید، نظام سیاسی که فکر می‌کند مقتدر است، اما هیچ کاری نمی‌کند، برای من بهتر است تا اینکه نظام دیگری درست شود که معلوم نیست چه رویکردی خواهد داشت. از این بابت است که جامعه نمی‌خواهد از نظام عبور کند. چیزی وجود ندارد که از آن عبور کند، از چه عبور کند؟ جامعه هر کاری که بخواهد می‌کند. به‌عنوان مثال، به زنان نگاه کنید، زنان دیگر چکارمی خواستند بکنند که نکردند؟ چرا باید بگویند نظام باید عوض شود؟ جامعه هر کاری که می‌خواهد می‌کند. برای چه باید به‌دنبال نظام سیاسی برود که دوباره یقه‌اش را بگیرد؟ در این شرایط کدام نیرو‌های اجتماعی جامعه را هدایت و کار‌های آن را تعیین می‌کنند؟زمانی نیرو‌های اجتماعی قدیم تعیین‌کننده بودند، زمانی هم زنان و جوانان تعیین‌کننده شده‌اند، حالا هم باید منتظر ظهور نیرو‌های اجتماعی جدید در جامعه باشیم. این نیرو‌ها چه ویژگی‌هایی دارند؟اول اینکه این نیرو‌ها حتماً سازوکار‌های شهری دارند، یعنی در شهر‌ها زندگی می‌کنند، اما احتمالاً با سوادان بیکار و تحصیلکردگان بیکار را که نه فقط جوانان، بلکه غیر جوانان هم شامل آنان خواهند بود خواهیم دید، یعنی کسانی که صاحب مهارت، توانایی و تخصص هستند، اما مشارکت ندارند. این وضعیت به این معنی است که نیروی اجتماعی جدیدی ظهور خواهد کرد که در آن زنان، جوانان و میانسالان خواهند بود. به عبارت دیگر، فردا قصه دیگری رقم خواهد خورد؛ یعنی شاهد ظهور و بروز کسانی خواهیم بود که ظرفیت‌هایش را دارند، اما نمی‌توانند مؤثر واقع شوند. این نیرو خصلت طبقاتی هم دارد؟الزاماً از طبقه پایین هم نیستند، زیرا کسی که دانش و مهارت دارد، الزاماً از طبقه پایین نیست بلکه به لحاظ دانش، آگاهی و سرمایه فرهنگی از طبقه متوسط است. به‌طور کلی، بازی فردای ایران، بازی طبقه متوسط با طبقه پایین است. اعتراضات دی ماه سال گذشته بیشتر طبقه پایینی بود، اما فردای ایران، بازی همراهی طبقه متوسط با طبقه پایین است. نظرسنجی‌ها نشان می‌داد که بیش از ۷۰ درصد پاسخگویان هرچند در اعتراضات مشارکت نداشتند، اما با معترضان همدلی نشان می‌دادند.برای دو دهه یا بیشتر، طبقه متوسط ایران بازیگر اصلی بود و خود بیشتر همه مسئولیت‌ها را به عهده گرفته بود. در آن دوره بورژوازی غایب بود و در کنار آن طبقه پایین هم در حرکت‌های پوپولیستی حاضر می‌شد و دنبال چیز‌های دیگر نبود. اما در اعتراضات دی ماه، شاهد توقف عمل اجتماعی طبقه متوسط بودیم، اما درعین حال کنشگری اجتماعی طبقه پایین جامعه را دیدیم. طبقه متوسط می‌فهمید، اما همراهی نکرد، اگر همراهی می‌کرد، حادثه بزرگی اتفاق می‌افتاد. آنچه من پیش‌بینی می‌کنم همراه شدن طبقه متوسط با طبقه پایین جامعه در آینده نزدیک است. در این صورت می‌تواند اتفاقات فراگیر بزرگ رخ بدهد. آنجاست که نظام سیاسی باید قدرت خود را نشان بدهد که البته فاقد قدرت است؛ لذا قبل از اینکه این اتفاق بیفتد باید فکری بکنیم. تحت چه شرایطی طبقه متوسط با طبقه پایین همراهی خواهد کرد؟اولاً طبقه متوسط در دوره اخیر خود را بازنگری کرده و می‌بیند که سقف دموکراسی در ایران محدود است و حوزه سیاسی متصلب، اجازه تغییر مناسبات به معنای دموکراتیک را نمی‌دهد. به همین دلیل می‌بینیم که دموکراسی خواهی دارد به سمت عدالت خواهی و موضع‌گیری نسبت به نابرابری شیفت می‌کند. کما اینکه امروز مسأله اصلی جامعه، نابرابری و عدالت است که نشان می‌دهد طبقه متوسط دارد تز خود را به نابرابری و عدالت منتقل می‌کند. اگر طبقه متوسط این رویکرد و تز خود را ادامه بدهد، ممکن است طبقه پایین با آن همراهی کند و اتفاقات فراگیر در کشور رخ دهد. اشکالی که در اینجا وجود دارد، این است که اصولگرایان فکر می‌کنند با دامن زدن به بحث نابرابری و فقر، دولت را می‌زنند، درحالی که نمی‌دانند با این کار آب به آسیاب دشمن خود یعنی طبقه متوسط می‌ریزند. آنان با دامن زدن به این جریان، کمک می‌کنند طبقه متوسط با هزینه کمتری سوار بر تز نابرابری، بی‌عدالتی و نابرابری شود و به طبقه پایین جامعه نزدیک شود؛ اگر این دو طبقه با هم یکی شوند، از بحث دموکراسی خواهی عبور می‌کنند و به بحث دیگری می‌رسند که در این صورت هزینه جامعه سخت‌تر شده و فراگیری ماجرا بیشتر می‌شود. چرا طبقه متوسط دی ماه سال گذشته با طبقه پایین همراهی نکرد؟به‌خاطر اینکه همچنان میل به دموکراسی خواهی و تصحیح امور از طریق قانون داشت. طبقه متوسط هنوز هم تاحدودی میل به این دارد که مسائل خود را از طرق بوروکراتیک و دموکراتیک حل کند. اما به نظر می‌رسد حوزه سیاسی تغییر رویه نداده و اصلاً هیچ چیزی را تغییر نداده است. به همین دلیل می‌بینیم که بحث دموکراسی خواهی دارد جای خود را به تز اخلاق و نابرابری اجتماعی می‌دهد. در این صورت حوزه سیاسی چه خواهد کرد؟اگر حوزه سیاسی مداخله کند، ما در ایران یک چرخش عمده خواهیم داشت، اما اگر مداخله نکند، چرخش سیاسی عمده به معنای فروپاشی اتفاق نخواهد افتاد. به عبارت دیگر، اگر نیروی نظامی برای سرکوب بسیج شود، شاهد شکل‌گیری نزاع حوزه سیاسی با طبقه متوسط و پایین جامعه خواهیم بود که در این صورت فروپاشی صورت می‌گیرد، اما به نظر می‌رسد حوزه سیاسی به این آگاهی رسیده است که به این حربه متوسل نشود و چه بسا کمک کند که این مسیر طی شود. چقدر شما احتمال این وضعیت را جدی می‌دانید؟معتقدم به آن وضعیت نمی‌رسیم، نخست به این دلیل که حوزه سیاسی دچار یک خستگی مفرط شده است. حوزه سیاسی از خودش هم خسته است. می‌بینید که اصولگرایان چقدر از خودشان خسته‌اند، اصلاح‌طلبان هم خسته‌اند. کسی از هیچ چیز دفاع نمی‌کند. تنها رهبری است که از کشور دفاع می‌کنند، کسی دفاعی نمی‌کند. حتی از حوزه دین هم کسی دفاع نمی‌کند. بنابراین شعار معروف «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» پیش از هرچیز، ریشه در خود این دو جریان دارد؟اصولگرایی و اصلاح‌طلبی دچار میرایی شده‌اند. اینکه اصولگرایان می‌خواهند قالیباف یا رئیسی رئیس جمهوری شود، نشان می‌دهد دیگر آدم شاخص ندارند. در اصلاح‌طلبان هم دیگر کسی نیست. یعنی آدمی نیست که بحثی تازه مطرح کند، همه دچار میرایی هستند. همه دارند همدیگر را پایین می‌کشند و اجازه پوست‌اندازی هم نمی‌دهند. این است که گفتم برای نجات ایران، ضروری است نیروی سومی در حوزه سیاست ظهور کند. دکتر محمد جواد کاشی معتقد است که این نیروی سوم، طبقه محروم را نمایندگی خواهد کرد.این نیرو، از جنس طبقه متوسطی است، اما طبقه محروم را نمایندگی می‌کند. به این دلیل که درباره کنش آگاهی دارد، از جنس طبقه متوسط است. از جنس اصلاح‌طلبی نیست، به این معنی که از اصلاح‌طلبان موجود نخواهد بود، اما بازی او اصلاح‌طلبی خواهد بود. چرا مخاطب، گروه هدف و بازی این نیروی سوم، طبقه پایین است؟برای اینکه برای دست کم دو دهه آینده، مسأله جامعه ایران، فقر و نابرابری است. در دودهه آینده مسأله ایران، دموکراسی خواهی نیست. این را حجم انبوه طبقه پایین جامعه که تولید شده می‌گوید. وقتی همه آدم‌های جامعه از جنس طبقه محروم هستند، بنابراین بازی این نیرو نیز بازی طبقه پایین است. بنابراین بازی احمدی‌نژاد در همین راستا است؟شبیه همین است. او خود را از اصولگرایی عبور داده و شبه اصولگرایی معرفی کرده که به نوعی همان نیروی سوم می‌شود. ضمن اینکه بحث فقر و محرومیت اجتماعی را مطرح می‌کند و با این مسائل، طبقه پایین را مخاطب قرار می‌دهد؛ بنابراین بازی احمدی‌نژاد هم تقریباً همین بازی نیروی سومی است، اما شکل بدلی آن است. احمدی‌نژاد کاتالیزوری برای ظهور آن نیروی سوم است و خود آن نیروی سوم نیست. خودش نمی‌تواند این کار را انجام دهد. احمدی‌نژاد دارد کاتالیزور چنین وقوعی می‌شود، ضمن اینکه احمدی‌نژاد به‌صورت مشروط به نظام سیاسی نگاه می‌کند. می‌گوید نظام سیاسی توانایی ندارد. به رهبری نامه می‌نویسد که قوا توانایی ندارد، یعنی نظام سیاسی توانایی ندارد. در مرحله بعد هم می‌گوید ما باید این کار را انجام بدهیم و این بحث‌هاست که بحث‌های طبقه پایین جامعه است.

منبع: آفتاب

کلیدواژه: تقی آزاد ارمکی اعتراضات دی ماه ۹۶

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۱۵۹۶۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دکتر طهرانچی: دانشگاه آزاد اسلامی در پی نظام تعلیم و تربیت «احسن» است

به گزارش گروه آموزش و دانشگاه خبرگزاری علم و فناوری آنا، نشست مدیران آموزشی دانشکده‌های تعلیم و تربیت و مدیران گروه علوم تربیتی معاونت علوم تربیتی و مهارتی دانشگاه آزاد اسلامی صبح امروز با حضور دکتر محمدمهدی طهرانچی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی به میزبانی واحد اصفهان برگزار شد.

دکتر طهرانچی در ابتدای این نشست با تبریک روز معلم گفت: خدا را شاکرم که در روز معلم در خدمت عزیزانی هستیم که در دانشگاه معلم هستند و بر جریان تعلیم و تربیت مدیریت می‌کنند. همکاران سما نماد معلمان دانشگاه هستند و این روز را به همه این عزیزان و اساتید تبریک می‌گویم. روز معلم، روز بزرگ و نماد شکر است.

وی با ارائه سخنرانی با موضوع «نظام تعلیم و تربیت احسن» گفت: حرکت به سمت نظام تعلیم و تربیت احسن، یک تحول اجتناب‌ناپذیر است که باید آن را جدی گرفت. در محیط مدرسه، ما درگیر علم هستیم اما دانش‌آموزان و دانشجویان درگیر حل مسئله و بالا رفتن خود هستند. این نظام، نردبانی است که ستون آن تعلیم و تربیت و دانش بوده و باید جایگاه خود را حفظ کند. 

 

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به اهمیت قلم و نقش معلمی، تصریح کرد: قلم نه تنها خود بلکه آنچه می‌نگارد نیز بسیار ارزشمند است؛ پس آنچه در اختیار ماست درواقع ابزار شریفی است چرا که خداوند به جای سایر ابزارها به قلم سوگند یاد کرده و می‌فرماید «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ». پس ما با افتخار قلم در دست می‌گیریم و از آنچه می‌نگاریم، مراقبت می‌کنیم و شأن این قسم الهی را پاس می‌داریم، چرا که آنچه نگاشته می‌شود، نه تنها در قالب زمان و مکان؛ بلکه آثار فرازمان و فرامکان دارد و به همین دلیل نقش و جایگاه معلمی بسیار ارزشمند است چون ابزار آن مورد قسم الهی واقع شده است. در قرآن کریم همه سوگندها به مخلوقات الهی است و تنها یک قسم به چیزی است که انسان آن را خلق کرده و آن هم قلم است.

 

دکتر طهرانچی به آیه 80 سوره انبیاء اشاره کرد و گفت: خداوند در این آیه شریفه می‌فرماید معلم است و به داود یاد می‌دهد. این یعنی وقتی ما هم چیزی را یاد می‌دهیم، اراده حضرت حق را پیاده می‌کنیم. همچنین خداوند در مقابل آنچه به حضرت داود آموزش داد، می‌فرماید که تعلیم یک جهت فردی دارد و یک جهت اجتماعی که «لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ» به آثار اجتماعی تعلیم اشاره دارد و در پایان آیه نیز به شکرگذاری جامعه تأکید می‌شود. در این آیه شریفه خداوند علم و فناوری را برای کسی که مورد خطاب است، یاد می‌دهد اما مردم باید شاکر باشند. شکر نعمت وجود معلم یعنی این روز را نه تنها در دانشگاه بلکه در جامعه نیز باید گرامی بداریم. شکر معنای وسیعی دارد و یک وظیفه است؛ فقط زبانی نیست. البته معلمی این شأن را دارد که خداوند به او آموزش می‌دهد و او این آموزش را به دیگران منتقل می‌کند.

 

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی خاطرنشان کرد: وقتی موسی (ع) به دنبال معلم می‌گشت، او را در سه ویژگی عبودیت خدا، محبت و مهرورزی و عالم بودن یافت. بنابراین یک معلم باید اول عبد خدا باشد و لطیف و مهربان و عالم باشد. معلمی که یادگیری خود را ادامه ندهد، معلم نیست. باید یک معلم همواره در حال آموختن باشد. اگر فردی اینچنین بود، باید شاگردی او را کرد.

 

وی افزود: هیچ اشکالی ندارد که شاگرد، معلم را به عنوان نردبان رشد خود ببیند چرا که علم مسیر رشد است و باید در آن شاگردی کرد تا بتوان از نردبان دانایی بالا رفت.

 

دکتر طهرانچی با اشاره به چرایی تغییر ساختار در حوزه تعلیم و تربیت، گفت: دانشگاه‌ها را می‌توان به دو نوع نخبگانی و اجتماعی تقسیم کرد که دانشگاه آزاد اسلامی در نوع دانشگاه گسترده و اجتماعی قرار می‌گیرد و با دانشگاهی مانند دانشگاه تهران که از جنس نخبگانی است، تفاوت دارد. سیر اولین اعزام‌های دانشجو به فرانسه به گونه‌ای بود که با علوم پایه و علوم انسانی کاری نداشتند و به همین دلیل ماحصل این اعزام‌ها، ترجمه و نظام دیوانی فرانسه شد اما در 16 آذر 1332 به صورت رسمی نظام علمی ایران از فرانسه به آمریکا تغییر یافت و از آن سال یک گروه مستشاری در وزارت فرهنگ ایران مستقر شدند و هر دانشگاهی که در کشور راه اندازی می‌شد، باید به تأیید این کمیته می‌رسید. به همین دلیل آنچه در نظام آموزش عالی وارد شد، یک مفهوم است که مانند گلخانه و تزئینی بود.

 

وی خاطرنشان کرد: اونیورسیته یک نهاد جامع و الگوی کوچکی از جامعه در حال ساخت غرب برای خلق و پیاده سازی مفاهیم راهبران فکری و سیاسی نظام سلطه در خلق تمدن غربی است و آنچه ما در دانشگاه‌ها به عنوان علم به آن می‌پردازیم، دانش (science) است که به آن در این دوره علم جدید می‌گوییم. در اروپا با تکیه بر میراث گذشتگان برمبنای نگاهی نو پدید آمد و پیشرفت کرد.

 

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی ادامه داد: همانطور که در تعریف دانش بیان شد، science تکیه بر میراث دارد اما ارتباط مستقیم با گذشته ندارد و به همین دلیل روانشناسی ادامه علم النفس یا علوم تربیتی در ادامه جریان تربیتی دوره اسلامی نیست بلکه همه اینها وارداتی هستند.

وی با اشاره به اجزای مختلف علم و با بیان اینکه علم دارای ساحت، لایه، مؤلفه، ابعاد، رابطه و کنشگران است و این در حالی است که ما فقط به کنشگران آن توجه داشته و گزاره‌ها را می‌بینیم و به همین دلیل بیان‌کننده گزاره‌های غربی شده‌ایم و کسی معلم تر است که گزاره‌ها را بهتر توضیح دهد، گفت: واقعیت این است که در نظام علمی به اهداف، روش، نظریه‌ها، رویکرد، مکاتب و سنت و قواعد حاکم توجه نداشته‌ایم و به همین دلیل در علم درگیر قوانین و مدیریت شده‌ایم و کاری با نظام، فناوری، ابزار، قالب، برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری نداریم. به همین دلیل تنظیم‌کننده جهت علمی کشورها فرانهادهایی به عنوان ژورنال‌های پژوهشی هستند که توسط بنیادهای بین المللی هدایت می‌شوند که نماد یکی از آنها (الزویر) درخت ممنوعه است.

 

دکتر طهرانچی ادامه داد: در واقعیت هم اگر نگاه کنیم، کدام رشته را می‌توانیم ببینیم که در کشور ما اجرایی می‌شود اما نمونه غربی ندارد؟ وقتی پیشنهاد راه‌اندازی رشته می‌دهیم، مستندات آن را می‌خواهند. همه اینها برای این است که ما نظام‌ها، قالب‌ها و... را از غرب وارد کرده‌ایم.

وی خاطرنشان کرد: جریان علم مانند قطار است و رئیس قطار و لکوموتیوران هرکس که باشد، قطار مسیر ریلی خود را طی می‌کند. آنچه در ذهن ماست، عبور از قواعد و نظامات است چرا که تاکنون نتیجه آن زیبا نبوده و این فلسفه نگاه ما در دانشگاه آزاد اسلامی است. به همین دلیل منطقه منازعه را در سیاست‌گذاری و سنت و قواعد حاکم بر نظام علمی قرار دادیم.

 

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به نگاه غرب به علم، گفت: در دسته بندی علم غرب انسان، جامعه و طبیعت وجود دارد. البته در ابتدا فقط رابطه علم با انسان، طبیعت و جامعه دیده شده بود اما بعدها ارتباط طبیعت و جامعه هم در این نگاه لحاظ شد. با این حال، این دسته‌بندی یک سکولاریسم مطلق در علم است و خدای خالق رب العالمین در آن جایی ندارد. خداوند درباره این نوع نگاه در آیه 7 سوره روم می‌فرماید «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ». واقعیت این است که نظام علمی ما در این قالب و مدل قرار دارد؛ با این تفاوت که کلاس‌هایمان را با بسم ا... و بنام خدا آغاز می‌کنیم اما در قالب مفاهیم و مدل‌های سکولاریسم غرب قرار گرفته‌ایم. واقعیت این است که با بسم ا... گفتن، علم الهی نمی‌شود همانطور که اگر حیوانی حرام‌گوشت را با بسم ا... ورو به قبله ذبح کنیم، حلال نمی‌شود.

 

وی افزود: ما در علم با مفاهیم انسان، شناخت، آموزش، یادگیری، پارادایم، مکتب فلسفی و جهان‌بینی مواجه هستیم و به هستی‌شناختی، انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی توجه داریم که به آن دین‌شناختی هم اضافه کردیم اما دین در متن و هنگام پرورش نیست. به همین دلیل به مکاتب فلسفی غربی ازجمله رئالیسم، ایده‌آلیسم، طبیعت‌گرایی و... توجه کرده‌ایم.

 

دکتر طهرانچی با بیان اینکه نهاد تعلیم و تربیت، روش تدریس، برنامه‌ریزی درسی، رابطه استاد و دانشجو و... گزاره‌هایی مبتنی بر نظریه‌هایی است که در یک مکتب فکری تعیین می‌شود، گفت: اشکال ما این است که قرآن را مهجور گذاشته و به سراغ مکاتب فلسفی غرب رفته‌ایم.

 

وی با اشاره به آیه 30 سوره فرقان گفت: پیامبر (ص) گلایه می‌کند که قومش قرآن را مهجور گذاشته و از آن گذشته است (وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا). این در حالی است که قرآن کریم نسخه نجات‌بخش و شفابخش انسان‌هاست. پیامبر (ص) در حدیثی نیز می‌فرماید «أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم‏». قرآن کریم در این حدیث، به عنوان تربیت‌کننده و فرهنگستان است؛ بنابراین ما باید مکتب قرآن و اهل بیت (ع) را شاگردی کنیم.

 

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی با تأکید بر اینکه مبانی اسلام دعوای علم و دین نیست؛ بلکه دعوای علم و ایمان است، گفت: خداوند متعال در آیه 11 سوره مجادله می‌فرماید « ... يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ». بدین معنی که خداوند مقام اهل ایمان و دانشمندان را در دو جهان رفیع می‌گرداند.

 

دکتر طهرانچی با اشاره به کتاب «إحصاء العلوم» فارابی اظهار داشت: ما در مدل و ساختار علمی خود، خداوند خالق رب العالمین را محور داشتیم و در آن رابطه انسان با خداوند، جامعه و طبیعت را تعریف کرده بودیم. در این دسته‌بندی، علم الهی به رابطه انسان با خداوند، علم مدنی به رابطه انسان با جامعه و علم طبیعی به رابطه انسان با طبیعت می‌پرداخت و آن بخش مربوط به انسان خلیفه الله هم، علم فقه و کلام و علم زبان، منطق و ریاضیات بود.

 

وی با بیان اینکه انسان دارای بینش، دانش، گرایش و توانش است، گفت: در نظام تعلیم و تربیت احسن باید به این چهار مقوله توجه داشته باشیم تا بتوانیم در منش و کنش تأثیرگذار باشیم. کنش یک عقبه دارد که دانش و همت است و دو بازوی فرصت و تهدیدکننده دارد که بینش و گرایش است. بنابراین اگر کسی در بینش به عالم آخرت باور نداشته باشد، مصداق «ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» خواهد بود.

 

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی ادامه داد: همچنین اگر فردی دارای بینش، دانش و گرایش درستی باشد اما عزم و توانش نداشته باشد هم انسان موفقی نخواهد شد. به همین دلیل باید دانش، گرایش، بینش و مدلی برای توانش صحیح داشته باشیم تا سمع، ابصار و افئده یعنی دیدن و گرویدن ما درست باشد و توانایی داشته باشیم.

 

وی درباره اینکه چه چیزی را چگونه و در چه سنی آموزش دهیم، تصریح کرد: تاکنون مدارس مختلفی به عنوان مدارس شناختی و رفتاری راه‌اندازی شده‌اند اما سؤال این است که پشتوانه فکری و نظریه آنها کجاست. در اسلام، دوره‌های تربیت و رشد به سه دوره 7 ساله تقسیم می‌شود که 7 سال اول خانواده‌محور بوده و دوره سیادت کودک است، 7 سال دوم مربوط به آموزش ابتدایی و دوران تأدیب و آموزش بوده و 7 سال سوم که آموزش متوسطه و مقطع کارشناسی است، دوره تربیت اجتماعی و دوران وزارت جوان است. ما باید در مدل‌های تربیتی خود به این مفاهیم توجه داشته باشیم و از نامه 31 نهج البلاغه الگو بگیریم.

 

دکتر طهرانچی به کتاب دوم «مبانی تربیت» از مجموعه ادب الهی مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی اشاره کرد و گفت: ایشان با اشاره به آیه 6 سوره تحریم می‌فرمودند «در باب مرابطه با نفس، انسان هم باید در سازندگی خودش و هم در سازندگی دیگران وارد شود و نسبت به هردو مسئولیت دارد. مجموعه دلسوزی باید در سه رابطه اصول اعتقادی، مسائل اخلاقی و مسائل علمی باشد.» باید خودمان عبد خدا، مهرورز و عالم باشیم تا بتوانیم شاگردان را در مسیر اعتقادی، اخلاقی و علمی تربیت کنیم. 

 

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی خاطرنشان کرد: امیرالمومنین (ع) در حدیثی می‌فرماید «النّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبَّانِی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیل نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ» بدین معنی که «مردم سه دسته‌اند: گروه اول دانشمندان الهی هستند که مربی مردمند، گروه دوم کسانی که خود فاقد دانش هستند ولی در سایه نور دانش دانشمندان حرکت می‌کنند و در پی تحصیل علم هستند و گروه سوم انسان‌هایی که نه خود راه را می‌دانند و نه از رهروان، راه را می‌پرسند. آدمهایی که نه خود عالمند و نه بر علم عالم تکیه می‌زنند.» همچنین امام کاظم (ع) می‌فرماید «لا عِلمَ إلاّ مِن عالِمٍ رَبّانِيٍّ و مَعرِفَةُ العالِمِ بِالعَقلِ» (علم جز از عالم ربّانى به دست نيايد و شناخت چنين عالمى به خِرَد است). استاد دانشگاه باید عالم ربانی و استاد مربی باشد.

 

وی با اشاره به وظایف تربیتی که در قرآن به آنها اشاره شده است، گفت: خداوند متعال در آیه 17 سوره لقمان به تربیت فرزندان، در آیه 132 سوره طه به فرزندان همفکر، در آیه 145 سوره اعراف به همه مخاطبان و در آیه 199 سوره اعراف نیز به همه هم‌کیشان وظایف تربیتی را برشمرده است.

 

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی خاطرنشان کرد: در نظام تعلیم و تربیت احسن، دانشگاه دارای چهار نظام تربیتی، علمی، فناوری و فرهنگی است که وظیفه جهت‌دهی دانشگاه با حوزه فرهنگ است. در چهره نوین دانشگاه آزاد اسلامی می‌خواهیم دانشگاهی جامعه‌پرداز در کنار جامعه دانش و حکمت بنیان داشته باشیم. در این مدل، دانشگاه دانش تخصصی و مهارتی را از طریق گروه‌های علمی و نظام پایه و عرصه ارائه می‌کند و برای برقراری ارتباط بین دانشگاه و جامعه، به دنبال تبدیل شدن به دانشگاه خلاق و نوآور هستیم تا از طریق دانایی و توانایی گروهی، با ایجاد دانشکده‌های موضوعی و شبکه نوآوری، بین دانشگاه و جامعه فرهیخته که دارای اقتصاد و امنیت است، پلی برقرار کنیم. با ایجاد این پل، جامعه به دانایی و توانایی اجتماعی می‌رسد که می‌تواند سبک زندگی ‌ساز بوده و حکمرانی در اقتصاد و امنیت داشته باشد.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • عباسی: تضارب آرا در مجلس، طبیعی و لازم برای قانون‌گذاری بهتر است / وحدت در حل مشکلات و اقتدار نظام اولویت اصلی + فیلم
  • عباسی: : تضارب آرا در مجلس امری طبیعی و لازم برای قانون‌گذاری بهتر است/ وحدت در حل مشکلات مردم و اقتدار نظام اولویت اصلی مجلس است + فیلم
  • گفتمان «شهر زندگی» نظام معنایی را منظم می‌کند
  • طهرانچی: دانشگاه آزاد اسلامی در پی نظام تعلیم و تربیت «احسن» است
  • چرایی پیش‌بینی‌ناپذیری از ایران فردا | برخوردها از سال ۸۸ جامعه را پیچیده‌تر کرده | تنش‌های بزرگ در دل رخدادهای کوچک است!
  • دکتر طهرانچی: دانشگاه آزاد اسلامی در پی نظام تعلیم و تربیت «احسن» است
  • جایگاه معلم در سند تحول بنیادین کجاست؟
  • چالش‌های حوزه تعلیم و تربیت چبست؟/ در نسل چهارم دانشگاه‌ها دنبال تمدن‌سازی هستیم
  • چرایی پیش‌بینی‌ناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیده‌تر شده
  • «بی حجابی» گره‌ای که با دست باز می‌شود